چته عشقم...؟؟؟
چرا زانوی غم بغل کردی...؟؟؟
چرا گریه میکنی...؟؟؟
مگه تو نبودی که با تموم بی رحمیات
دلتنگی های منو میدیدی و میخندیدی...؟؟؟
یادته...؟؟
یادته...
حرفامو با بغض مینوشتم،
میرفتی با دوستات میخوندی و میخندیدین...؟؟؟
یادته به دروغ بهم میگفتی همیشه باهاتم...؟؟؟
منم تو دلم به خودم میگفتم...
نه عزیز اونی که باهاته،پاهاته...!!!
بهت گفته بودم که بدون تو نمیتونم...!!!
گفته بودم اگه بری منم میرم...!!!
دیدی سر حرفم موندم...؟؟؟
دیدی زیر قول و قرارم نزدم...؟؟؟
ولی تو چی...؟؟؟
حالا به جایی رسیدی که
میای بالا سر قبرم میشینی گریه میکنی...؟؟؟
میای سنگ قبرمو بغل میکنی...؟؟
نه عشقم...
سنگ قبر که احساس سرش نمیشه...!!!
توف...!!!
توف...
به این قانون آدما...
حالا هم که رفتم یه یادگاریتو با خودم میبرم...!!!
وصیت کردم رو سنگ قبرم بنویسن:
اشکالی نداره عشقم...
نوبت تو هم میشه...
یه روزی میرسه که زیر پاها له میشی
ولی روی سرشون جا داری...
البته...
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: